« ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

من شمال نقشه ام | تو در جنوب | نقشه را کاش دستی | از میانه تا کند

« ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

من شمال نقشه ام | تو در جنوب | نقشه را کاش دستی | از میانه تا کند

«  ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

آنقدر می نویسمت تا روزی طلوع کنی از پشت این واژه های مغرور
____________________________

+ عکس تزیینی نیست، این خودم هستم...
بی آدم ترین حوّا

+ استفاده از دست نوشته ها بدون ذکر عنوان و آدرس وبلاگ پیگرد وجدانی دارد.


۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

همیشه اونجوری نمیشه که ما خیال میکنیم.. همیشه اونجوری نمیشه که ما دوست داریم... اصلن قرار نیست همیشه همه چیز به قاعده پیش بره.. بعضی وقتا اگه دلت به شور نیفتاد اگه بی قرار و پریشون نشدی باید شک کنی به خیلی چیزا... فقط کاش این روزا زود تر تموم بشن.. کاش... 

+ مثلن تمام ِ تلاشم رو کردم بگم من خیلی دختر مثبت اندیشی ام .... الان هم نگران ِ اون 3 تا مساله ی مهم که با هم اتفاق افتاده و داره دلم رو ریش ریش میکنه نیستم!

+ خدایا اینجا آسمون ِ توعه .. اینجا هوای تو میاد... آخه مگه میشه بعد از این همه سال انتظار ِ دیدنت بازم این تپش قلب لعنتی دست از سرم برنداره...

+ از دل همه را تکانده ام الّا تو... خودت باید حالمو خوب کنی... تویی که این پرواز رو مدیونتم..

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۵۸
زهـ را

پشت در ِ آسمان ششم ساعتها قدم زده ایم ، شانه به شانه اما باران ِ توام با رعد و برق تمامی ندارد .. از شبهای اینجا می ترسم .. از شبهایی که  کابوس گذشته را می بینم و تو کنارم نیستی می ترسم ، حالا دیگر نبودن تو ..حس نکردن تو جزء وحشت انگیز ترین لحظه های زندگی ام هستند اینجا اگر چه اسمان پنجم است و نزدیک ملکوت اما بعضی وقتها بد جور احساس معلق بودن میکنم .. احساس افتادن .. احساس تمام شدن... بعضی وقتها از شدت هیجان تازگی و ناب بودن اینجا احساس خلاء میکنم و بعضی وقتها حس تمام شدن دارم...

شروع شدن یا تمام شدن؟ کاش تو آغاز ماجرا باشی..!

+خورشیدم .. طلوع کن... از پشت این واژه های مغرور

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۴۷
زهـ را

یک بار بریده بریده نوشتی د و  س ت ت د ا ر م 

و من هزار بار مرور کرده ام 

معجزه در هفت نیست

معجزه در یک است که هزار می شود در من!

 

                                               زهرا.ح

 

+ اینجا بارون میاد

+ آسمان پنجم

+معجزه!

۰ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۲
زهـ را

دیشب بالاخره در آسمون چهارم هم باز شد، اینجا خیلی جای حیرت انگیزیه..

 

+با لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم..

                                                      مهدی فرجی

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۱۶
زهـ را

- با شما که حرف میزنم حس میکنم جلو آینه نشستم..

+ واقعا؟

- واقعا.

+ پشت در آسمان چهارم منتظر در حال قدم زدنم 

۰ نظر ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۵۵
زهـ را