« ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

من شمال نقشه ام | تو در جنوب | نقشه را کاش دستی | از میانه تا کند

« ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

من شمال نقشه ام | تو در جنوب | نقشه را کاش دستی | از میانه تا کند

«  ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

آنقدر می نویسمت تا روزی طلوع کنی از پشت این واژه های مغرور
____________________________

+ عکس تزیینی نیست، این خودم هستم...
بی آدم ترین حوّا

+ استفاده از دست نوشته ها بدون ذکر عنوان و آدرس وبلاگ پیگرد وجدانی دارد.


صد و پانزده

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۲۴ ق.ظ

هزار تا پرونده ی نا تموم توی سر بازه.. هر کاری میکنم خواب به چشمام نمیاد.. مثه یه جقد پیر چشمام بازه و انگار دارم محاسبه می کنم

روزی دوازده تا قرص میخورم اما انگار نه انگار

یه روزی فک میکردم اگه یه نفر ۴ تا قرص با هم بخوره میخوابه و دیگه هیچ وقت بیدار نمیشه اما انگار اشتباه میکردم

خیلی روز خوبی رو شروع کرده بودم.. تو حق نداشتی روز و شبم و خراب کنی.. حق نداشتی

خسته شدم از بس همه خواستن تغییرم بدن

خواستن مثه بچه ها تشویقم کنن

خسته شدم از اینکه نزاشتین خودم باشم... خود مهربونم.. خود خوش خلقم..☹

عصبیم کردین با رفتارهاتون.. علامه های دهر.. ای بهترین آدم های روی زمین.. ای بهترین بندگان خدا... 

چرا به حال خودم نمیزارینم؟؟ به خدا من خودم عقل دارم.. احساس دارم.. طوری برخورد نکنید حس بی شعور بودن بهم دست بده... من آدم قبلی که توی این خونه زندگی میکرد نیستم حتی اگه هم اسمش باشم... 

من در آستانه ی ۲۹ سالگی ام.. اگه هنوز نفهمیده باشم چطور باید زندگی کنم .. کجا باید چی بپوشم.. لباسمو باید روزی چند بار عوض کنم.. شبا چطوری توو تخت خواب برم.‌ باید فاتحه ی زندگیمو بخونم

اصلا شاید دلم نخواد یه روزی موهامو شونه کنم.. به من چه که فلانی سرزده هم بری در خونش اتو کشیده در رو باز میکنه... من اصلا نفهمیدم این داستانا رو برای چی برام تعریف میکنی .. من از نظر شما یه احمق عقب افتاده ی دهاتی ام که از پشت کوه آوردینش تا هر طور دوست دارید تربیتش کنید

اه 

مامانم.‌ دلم تنگ شده برای اون شبایی که از درد یا فکر و خیال خوابم نمیبرد و میدونستم از صبح خروس خون بیدار بودی و کار کردی اما ۳ صبح بیدارت میکردم و تو پریشون حالمو میپرسیدی برام چایی نبات یا عرق نعنا درست میکردی و اونقدر سرمو روی پاهات می زاشتم و نوازشم میکردی و برام آیت الکرسی میخوندی تا خوابم می برد..

مامان تو هستی و من ازت دورم.. تمام حسرتم همینه...

مامان جونم دلم برای توو بغلت خوابیدن و دستات رو گرفتن تنگ شده

۹۸/۰۹/۰۶
زهـ را

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">