هفتاد و شش
چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ق.ظ
هفتاد و شش
هر قدرم که به دوستانت نزدیک باشی هر قدرم که توی ِ گوش خواهرت وسط مهمانی ها پچ پچ کنی هر قدرم که وقت خواب بنشینی لبه ی تخت چشم در چشم مادرت درد ِ دل کنی بعدها که ازدواج می کنی حتی یک روز ِ بارانی سرت را بگذاری روی پای همسرت و حرفهای ِ در دلت را برایش زمزمه کنی باز هم آن ته ِ ته ِ قلبت زخم هایی هست مثل ِ تکه تکه های شیشه که هر بار می جنبی برای یک لحظه شاد بودن یک قسمت از روحت را می تراشد زخم هایی که هست همیشه تا بتوانی راحت مو سپید کنی پوست چروک کنی ..کمر خم کنی و بعد از مدتی بمیری و کسی نپرسد چرا !
تنهایی ات که متراکم شود
خاطره ها می شوند براده های شیشه..
سعی کن تنها نمانی
وگرنه بد جور بریده می شوی...
زهرا.ح - تابستان 92
۹۴/۱۰/۳۰