شصت و چهار
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ق.ظ
خیلی دل تن گم و هیچ قلمی توانایی توصیف دلتنگیم را ندارد دل تن گم و بی قرار . بی قرار و ملول تمام روز های هفته ی من خلاصه میشود در سه شنبه ها.. سه شنبه های دیدن تو .. آی آقا چند سه شنبه است که نیامده ای چند آفتاب است که حال لبخندم را نپرسیده ای ؟ چند باران است بغض چشم هایم را ندیده ای...؟ دل تنگم و ملول .. پریشانم و خسته .. خسته از ندیدنت ندیدن تو مگر کار ساده ایست؟ ندیدن تو مگر میشود ؟ دلتنگ تر میشوم دل تنگی شاخ و دم ندارد دل تنگی از ندیدن تو آغاز میشود از انتظار کشیدن من، دلتنگ صدای مردانه ات هستم دل تنگ سینه سپر کردنت راه رفتنت ایستادنت لبخندنت چال روی گونه ات دل تنگ مهربانی چشم هات آهای آقا کجایی که این همه دل تن گی را نمیفهمی ؟ کجایی که این همه دل تن گ نیستی؟
۹۴/۰۹/۱۶