سی و نه
يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۲۰ ب.ظ
اینکه اینجا روزی یک بازدید کننده بیشتر ندارد خیلی هم خوشایند است .. مثلا دارم فکر می کنم که آن یک نفر تویی.......... تویی که دیگر به خوابم هم نمی آیی...
بدون تو پاییز چقدر وحشتناک است... اصلن وقتی نیستی چه بهتر که در تمام پیاده رو بساط دست فروشان پهن شود.. شبها با قرص زود میخوابم تا کمتر به تو فکر کنم . تا کمتر حسرت بخورم و کمتر بغض کنم ...... احساس میکنم زندانی هستم و تو زندان بان منی... زندان بانی که نیست .. زندان بانی که عین خیالش نیست یک نفر دارد از تنهایی می پوسد.. آه .. پاییز لااقل تو به من رحم کن...
۹۴/۰۷/۰۵