بیست و سه
جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۸ ب.ظ
بگذار عاشقت بمانم آقا.. بگذار از دور تماشات کنم بگذار در انتظار رسیدنت باشم بگذار در تاب و تب خیال وصل تو لحظه هایم بگذرند.. نگذار عمرم بی تو تباه شود نگذار کاخ تصوارتم از تو در چشم به هم زدنی ویران شود نگذار آوارگی ام زبانزد دوست و دشمن شود... من از دور دست های پوچی و نا امیدی آمده ام من عشق را خوب میشناسم.. من این راه را رفته ام.. عشق خیلی غریب تر از این حرف هاست آقا... تا بفهمند عاشقی تنهایت میگذارند.. افسرده می شوی.... پژمرده... دل مرده... چون خیالش را هم از تو میگیرد... تورا میکشد و می رود.... انگار نه انگار... جرمت چه بود خانم؟ دل سپردن.....
۹۴/۰۵/۱۶