بالاخره کوه آتشفشان خشم از چشم هام جاری شد و اتفاقات جدیدی
در راه است هیچ دلم نمیخواهد حال ِ خوش این روزهایم را .. رویای با تو زیستن را با
این احوالات و فکر ها و سردرد ها خراب کنم .. تو باید باشی فقط تو... در رویای
سپید این زن... دست هایت را باز کن در آغوشم بگیر... بگذار آرام
بگیرم...آرام...آرام..آقا
بغلم کن که من از شب به تو مشتاق ترم
به پریشانی موهای تو سنجاق ترم
وحید نجفی
۰ نظر
۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۷