« ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

من شمال نقشه ام | تو در جنوب | نقشه را کاش دستی | از میانه تا کند

« ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

من شمال نقشه ام | تو در جنوب | نقشه را کاش دستی | از میانه تا کند

«  ﻳَﺪُ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓَﻮﻕَ ﺃَﻳْﺪِﻳﻬِﻢْ »

آنقدر می نویسمت تا روزی طلوع کنی از پشت این واژه های مغرور
____________________________

+ عکس تزیینی نیست، این خودم هستم...
بی آدم ترین حوّا

+ استفاده از دست نوشته ها بدون ذکر عنوان و آدرس وبلاگ پیگرد وجدانی دارد.


۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیگانه» ثبت شده است

این که این روزها تو هستی و انگار نیستی بماند ، این که از مهلتی که به خودم  داده بودم دو هفته می گذرد و باز هم قصد آمدن نداری بماند ، این توی همین یک ماه اخیر دو تا خواستگار را ندیده رد کردم بماند ، این که  لحظه ای حتی فکر کردن به کسی غیر از ت سلول به سلولم را خراش میدهد ، این که درد میگیرد فکرم ، این که داشتم تسلیم میشدم و از تصمیم تسلیم شدن در برابر ازدواج وقتی هنوز در آرزوی تو  بودم چشم هام از شدت گریه رنگ خون شدند بماند...،این که  عمیقا احساس تنهایی میکنم بماند ، این که همه ی برخوردها و رفتاری های آدم های زندگی ام دست به دست هم داده اند تا دل من بشکند بماندد ، این که احساس میکنم یک نفر که باید دوستم داشته باشد هیچ وقت دوستم نداشته ، هیچ وقت حتی راضی به زنده بودنم نبوده ، راضی به رفاه حالم ، راضی به خندیدن و خوشحال بودنم ، این خیلی بد است ، خبلی متاثر کننده است ، خیلی دل شکسته میشوم از اینکه میبینم تمام دغدغه ی من این است که به او کمک کنم و تمام کار او اینکه دلم را بشکند و قلبم را جریحه دار کند، باید کارکنم بیشتر و بیشتر تا از منجلاب این همه بی فکری و بی عدالتی بیرون بیاییم .. این انصاف نبود خدا... این عادلانه نبود .. هم خون های ما کاخ های زیادی دارند در همسایگی مان اما .... این بغض کهنه کاش خفه ام میکرد برای همیشه .... دیشب که حال مادرم عزیز ترین آدم زندگی ام را دیدم  برای اولین بار ته دلم احساس نفرت کردم از مسبب همه ی این بدبختی ها گرفتاری ها .. آنقدر دلسنگ شده ام که حاضرم قسم بخورم از مرگش لحظه ای ناراحت نمیشوم ، کسی که فقط نام مسلمانی را یدک می کشد .. کسی که پیشه اش دل شکستن و فخر فروختن به یک بچه یتیم است خدا را نمیشناسد ... علی ع را نمیشناسد .. علی که کارش همدلی و دلجویی از یتیمان بود .... آه کسی که علی را نمیشناسد همان بهتر که بمیرد به جهنم که مرد..

توی شش ماه اخیر این اولین روزی است که محل کارم توی اتاقم تنها هستم ، احساس سبکی میکنم از این که یک شخصیت بردرلاین تمام لحظاتم را تباه نکرده است .. چقدر تنهایی آرامش بخش است .. چقدر سکوت خوب است .. چقدر خوب بود اگر .............. خدایا حالمان را خوب کن با کرامتت... ای مهربان ترین مهربانان.

 

 

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

 

                                   فاضل نظری 

 

**********************************

همیشه روزهایی هست که انسان در آن کسانی را که دوست می داشته بیگانه می یابد.

 

                                                                                                      آلبر کامو - بیگانه 

 

 

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۶
زهـ را